زن ماهی

روز نوشت‏های گاه و بی‏گاه

زن ماهی

روز نوشت‏های گاه و بی‏گاه

هیجان

وقتی کامنت خصوصیت رو با اسم "شهاب" دیدم، درجا خشکم زد. یه لحظه حدس زدم نکنه کسی که نمی‏خواستم آدرس اون وبلاگم رو داشته باشه، بالاخره دل رو زده به دریا و خواسته بهم بفهمونه تا ابد نمی‏‏خواد گوش‏مخملی بمونه و حالا دعوتم کرده به وبلاگ جدیدش!

اما وقتی رو آدرس وبلاگت کلیک کردم و از نوشته‏هات و مخصوصاً اون نوع خاص "زن" گفتنت، فهمیدم خود خرتی، قند تو دلم آب شد. وقتی دوباره خوندم که مثل گذشته می‏نویسی که چقدر دوستم داری و چقدر نگرانمی.... اشک تو چشام جمع شد. انگار که دوباره همه چیز از نو شروع شده باشه و من با خوندن این حرفات، دوباره گونه‏هام گر گرفت و دلم لرزید.

این چند روز اینقدر با من مهربون بودی و هوامو همه جوره داشتی که احساس میکنم جنبه‏ش رو ندارم...! وقتی واسم وقت میذاری و تک تک سوالاتم رو با حوصله جواب میدی، وقتی حتی کلافگیم رو از پشت خطوط اینترنت می‏فهمی و نگرانم میشی، وقتی می‏بینم اون حس عمیق دوست داشتن که در گذشته برای اولین بار توی همین وبلاگ‏ها برام نوشتی و من رو حسابی شوکه کرده بودی، هنوز جریان داره و داره حتی بزرگ‏تر میشه... انگار واژه‏ها رو برای بیان احساسم کم میارم! 

نمی‏دونی وقتی صادقانه از احساست می‏نویسی... منو به چه دنیای عجیبی می‏بری. دنیای مردونه‏ی عجیبی که میدونم بیان احساسات در اون چقدر دشواره و کسی که این کار رو با شهامت کامل انجام میده، یعنی لیاقت دوست داشتن رو داره...!!!



تست میشه...

اینجا برای خودم، خودت، دلتنگی‏ها و شادی‏ها و احساساتی که نمیشه هرجایی ابراز کرد، می‏نویسم. احساس میکنم نیاز به داشتن چنین وبلاگی اونقدر ضروری بود که ساعت 1:50 دقیقه شب اقدام به ساختنش کردم.
اینجا گاهی همون حرفاییه که روم نمیشه بهت بگم، از گله و شکایت‏هام بگیر تا اینکه مثل تو راحت بگم: "چقدر دوست دارم"