فکرش رو که میکنم مو به تنم سیخ میشه!!!
میبینی، تمام اساماسهای شبانه و حرفها و چتهای اخیرمون به حقیقت پیوست. باورم نمیشه یه شب تا صبح رو کنار تو خوابیده باشم و به یکی از آرزوهام رسیده باشم که برای یکبار هم که شده وقتی صبح چشمام رو باز میکنم تو رو کنار خودم ببینم و تو خواب و بیدار ببوسمت و خودم رو تو بغلت رها کنم و دوباره در آرامش عمیقی به خواب برم!
این لذت اونقدر برام عمیق بود که نمیدونم چطور با واژهها و الفبای محدودی که در اختیار دارم برات بیان کنم. میدونی وقتی هرم نفسهات رو روی صورت و گردنم حس میکردم... وقتی نفس نفس زدنهات رو لمس میکردم... وقتی میدیدم چشمات رو بستی و داری لذت میبری... من بیشتر لذت میبردم و فکر میکنم بارزترین تفاوت عشق و شهوت همین باشه که در عشق، بیشتر به فکر لذت بردن طرف مقابلت هستی و در شهوت صرف، به فکر لذت خودت!
وقتی با تو بودم احساس اعتماد به نفس بیشتری داشتم، تمام کارهای روزمره برام هیجان بیشتری داشت... انگار برای اولین بار با کسی صبحانه میخوردم، برای اولین بار از خواب بیدار میشدم، برای اولین بار کنار کسی مینشستم و به صفحه نتبوک خیره میشدم، برای اولین بار برای کسی چای میریختم و برای اولین بار در کنار کسی اینقدر احساس امنیت میکردم.
میدونی امـــــنــیت چیز کمی نیست. تو هرچقدر هم پسر خوبی باشی و هرچقدر هم که تو این مدت شناخته باشمت، اما کم پیش میاد بشه به پسری با چینن موقعیتی که داشتیم، اعتماد کنم و اونو بیارم تو خونه زندگی کس دیگهای و حتی یک ثانیه هم فکر احتمالات خطرناک از طرف تو، به سرم نیاد و در آرامش و امینت کامل کنارت شب رو صبح کنم.
کاش میشد برای اونهایی که میگن دختر باکره رو نباید با پسر مجرد و یا هر مرد دیگهای تو خونه تنها گذاشت، فیلم میگرفتم و میگفتم در حد 4 چوب خودمون هر کاری عشقمون کشید کردیم ولی نه من باکرگیم رو از دست دادم و نه اون پسر لحظهای قصد تجاوز به سرش زد و یا نتونست خودش رو کنترل کنه و کار از کار گذشت... نه! کاش میشد به چنین افرادی میگفتم؛
همآغـ.وشی = سـ.کـ.ـس نیست!
خونه خالی+دختر و پسر مجرد = کار از کار گذشتن و از دست دادن باکرگی نیست!
شب تا صبح کنار کسی خوابیدن = فرو کردن آلـ.ـت تو سوراخ سمبههای یه دختر نیست!
در ضمن ماست هم نبودیم که فقط همدیگه رو نگاه کنیم، خدا میدونه که از حمام 2 نفره بگیر تا رخـ.ـتـخواب و ... چه کارها که نکردیم. اما هم تو مــــرد واقعی بود و هم من جنبهاش رو داشتم.
برای خاطره قشنگ و فراموش نشدنی چنین شبی ازت ممنونم [بوووس آبدار کش دار]
وقتی بهم میگی "هر طور راحتی" احساس میکنم بالاترین فحشها رو بهم دادی.
عزیزم، خودت رو بذار جای من... فکر کن فردا کلاس اتوکد داری و باید یکسری تمرین انجام بدی و ببری توی کلاس تحویل بدی، از طرفی جلسه بعد هم غایب هستی و جلسه بعد میشه پنجشنبه !!
بعد دلت شور نمیزد که حتماً این سیدی رو تهیه کنی و زودتر به کارات برسی تا با خیال راحتتر هم بتونی اون روزی که غایب هستی به عشق و حالت برسی؟
از اینکه به فکر من هستی و همیشه در این زمینهها بدون اغراق کمکم کردی و هرجوری بود، از هرجایی که شده برام لینک دانلود و فایلهای آموزشی و... تهیه میکردی، بینهایت ممنونم. ولی این دفعه اگر صبر میکردم برام دوشنبه بیاری، به نظرم تنبلی خودم در کارهام رو میرسوند و رسما! 2 جلسه عقب میفتادم (بگذریم از اینکه کلاس با چه روند کندی پیش میره و...) اما عادت من این هست که واسه درس و مخــــشم نمیتونم دلگنده باشم!
حالا تو اگه از من ناراحت شدی که چرا امروز رفتم سراغ سیدی و چرا نمیذارم تو برام دانلود کنی و بیاری، به نظر خودم غیر منطقی هست. امیدوارم این سوتفاهم حل بشه و برای چیزهای کوچیکی از این قبیل اون عبارت "هر طور راحتی" رو بهم نگی :|
"هـ" اصلی همونی بود که عید باهات بود. این روزها خودم حس میکنم از خود واقعیم دور شدم و کمی بی حوصله و عصبیام. یه کمی نگرانم از کار و آیندم و سنم....! من هیچ چیزی از گذشته به یاد ندارم با تو جز خاظرههای خوب و الان اگه تو کنارم نبودی شاید این حس و حالم بدتر از این بود.
عزیزم؛ ببخشید اگه اونی که میخوای نیستم! اما مطمئن باش همیشه هم اینجوری نمیمونم. تو برات پیش نیومده توی یه برهه از زندگیت با این که همه چی داره خوب پیش میره اما دچار چنین حالتهایی بشی؟ من هم انسانم و بهم حق بده گاهی هم این روی من رو ببینی حالا که مثل کف دست باهات صادقم. البته وقتی که ببینم طرف مقابلم از این رفتارهای جدید من شاید دلزده بشه، حتماً سعی میکنم خودم رو زودتر تغییر بدم و بخشی از کاری که باید گذشت زمان برای بهبودم انجام بده، خودم انجام بدم. اما نمیدونم چرا این پستت رو خوندم بدنم یه دفعه عرق سردی کرد !
نمیخوام حس کنی من دیگه اون "هـ" نیستم... چون من اون "هــ" که میشناختی هستم و همونم، و حالا که ازش دور شدم خودم هم کلافهام، اینقدر که نمیدونم چرا دارم این پست رو با اشک بنویسم؟ چند روز پیش تو اساماس بهم گفتی من صبوری رو از تو یاد گرفتم و بعد یادم افتاد به چند ماه پیشم ودوباره پقی زدم زیر گریه!
عامل این چیزها زندگی شخصی خودمه، نه تو! هیچ وقت به دلت بد راه نده....! مخصوصاً از وقتی این رویه رو پیش گرفتیم که ناراحتیها و انتقادهامون رو به موقع برای هم مطرح کنیم. میدونم این چند وقت اخیر خیلی با من از قبل هم مهربونتر و قدرشناستر بودی.... منو ببخش اگه جواب محبتهاتو اون طور که دلت میخواد اخیراً ندادم!
دلم میخواست اینجا بودی و الان تو بغلت گریه میکردم.... خیلی نیاز دارم، چون نمیدونم دقیقاً چه مرگمه؟! میخوام همون "هـ" باشم... همون "هـ" که خودم دوسش داشتم و باهاش آرامش داشتم. مرسی که بهم یادآوری کردی و ببخشید که این تغییر ناخودآگاه رفتار، تو رو اخیراً اذیت کرده !
از همین امشب، همین لحظه میخوام به همون "هـ" برگردم، میدونی حتی مامانم هم میگه جدیداً "تـلـخ" شدی.
فکر میکنی خودم خوشم میاد که اینطور باشم و تازه تو رو هم با این رفتار آزار بدم؟ نه...! فقط کمی بهم فرصت بده، همونی میشم که میخوای و میخوام...!
امضا : اشکهای بیاختیارم
وقتی برای خودم دوست ندارم کسی توی معـــــ.اشقه یه راست از دهن بره به سمت پائین، مسلماً برای دیگری هم این رو نمیپسندم. شاید اون موقع من حس میکردم تو همین الان بیشتر نیاز داری تا من به سمت پائین برم... یا تو اون لحظه این کار بهت لذت بیشتری میده تا اینکه به جای دیگهای مشغول باشم. در نهایت وقتی به قول تو هدف صـ.ـکـ.س نیست، دلم میخواست اون چیزی که حس میکردم تو اون لحظه بیشتر بهش نیاز داری برات انجام بدم.
بدن بیمو خاص زن هست و بدن مودار برای مرد نشانه مردانگی و حتی گاهی باعث تحریک زن میشه تا اینکه بدن مرد کاملاً لیزر شده و بیمو باشه. از طرفی لب و دهن روی بدن بیمو راحتتر میلغزه و مانور بیشتری میشه داد، اما به نظرم روی بدن مودار مرد هم میشه مانور داد و من از چیزی بدم نمیاد.... فقط من تو اون لحظه نمیدونستم اگه بخوام همون چیزی رو که برای خودم دوست دارم رو بدن تو هم انجام بدم، باعث لذت تو میشه یا خیلی تاثیری نداره؟! به هیمن دلیل چون هدفم بیشتر رضایت و لذت بردن تو بود، سعی کردم به قول تو برم سر اصل مطلب. اما خب حالا که بهم گفتی، من هم خیالم راحت شد و میتونم از این به بعد با حوصله به کارم برسم
نمیدونم عنوان این پست رو از کجام درآوردم... اما مدتهاست که هر وقت بهش فکر میکنم اذیتم میکنه و امشب دلم میخواست بنویسم. نه این که تا حالا بهت نگفته باشم... نه! اما این بار میخوام جور دیگه و بدون ترس و واهمه از چیزی بنویسم.